نبودنت...
درباره وب

به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
جستجوی وب
برچسب‌ها وب

ماهی به آب گفت : بی تو میمیرم.

آب خواست امتحانش کنه...

گفت: میرم و به حرفات فکر میکنم!
رفت و زود برگشت ، اما ماهی مرده بود.

هیچ وقت با نبودنت کسی رو امتحان نکن،

هیـــــچ وقت...


برچسب‌ها:
تاريخ : جمعه 17 ارديبهشت 1395برچسب:, | 18:17 | نویسنده : باران |

گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم؛

بعضی از آدم هــــا،

فقط می توانند در قلبمان بمانند 

                              نه در زندگیمان...


برچسب‌ها:
تاريخ : جمعه 17 ارديبهشت 1395برچسب:, | 15:47 | نویسنده : باران |

گاهی
میان مردم
در ازدحام شهر...
غیر از
" تو"
هرچه هست
فراموش می کنم...


برچسب‌ها:
تاريخ : جمعه 17 ارديبهشت 1395برچسب:, | 15:45 | نویسنده : باران |

چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیم
توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی .. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای..
قدم هایم آهسته تر می شود؛
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد..
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای..
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم ..
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی ..
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم
تو اما هنوز ایستاده ای ..
خداحافظی‌ها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشت‌ها بدترند.
حضور عینی انسان نمی‌تواند با سایه‌ درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!

مارگارت_آتوود
از كتاب
آدم‌کش کور


برچسب‌ها:
تاريخ : جمعه 17 ارديبهشت 1395برچسب:, | 15:39 | نویسنده : باران |